جدول جو
جدول جو

معنی ناسپاس شدن - جستجوی لغت در جدول جو

ناسپاس شدن
(طَ رَ کَ دَ)
کفران ورزیدن. ناشکری کردن:
شنیدی که ضحاک شد ناسپاس
ز دیو و ز جادو جهان پرهراس.
فردوسی.
و صحبت نیکان و کردار نیک را ناسپاس مشو. (منتخب قابوسنامه ص 38).
دولت خود بین و مشو ناسپاس
شکر بگو بر کرم بی قیاس.
امیرخسرو (از آنندراج).
- ناسپاس شدن بیزدان، خداناشناسی. عصیان ورزیدن:
سه دیگر به یزدان شود ناسپاس
تن خویش را در نهان ناشناس.
فردوسی.
به یزدان هرآنکس شود ناسپاس
بدلش اندر آید ز هرسو هراس.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
ناسپاس شدن
ناشکری کردن حق ناشناسی کردن، یا ناسپاس به یزدان (خدا)، خدانشناس شدن از خدا رو بر تافتن: سه دیگر بیزدان شود ناسپاس تن خویش را در نهان ناشناس. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(طَ بَ تَ)
پست شدن:
تبه گردد این رنج های دراز
شود ناسزا مردگردن فراز.
فردوسی.
رجوع به ناسزا شود
لغت نامه دهخدا